English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7970 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
service charge U انعام
service charge U اضافه کار
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
charge U بار
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
charge U حمله به حریف
charge U اتهام
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U بار کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U پر کردن
charge U عهده دارکردن
charge U زیربار کشیدن
charge U متهم ساختن
charge U مطالبه بها
charge U موردحمایت
charge U بار الکتریکی
charge U متهم کردن
charge U خرج
charge U خرج منفجره
charge U بدهکار کردن
in charge <idiom> U مسئول بودن
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge U متصدی
like charge U قطبهای همنام
like charge U شارژ همنام
on charge of U به اتهام
take over in charge U تصدی
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.> U پاسخگو
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U محفظهای
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
be charge with U متهم شدن به
charge U گماشتن
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
charge U پرکردن
charge U دستگاه با ماده منفجره
in charge <adj.> U مسئول
charge U تصدی
charge U عهده داری
charge U حمله اتهام
charge U بار مسئولیت
charge U وزن
charge U هزینه
deep charge U خرج گود
partial charge U بار جزیی
deep charge U خرج عمیق دریایی
officer in charge U افسر مسئول اجرا
melting charge U شارژ ذوب
mobile charge U بار متحرک
multisection charge U خرج چند کیسهای
multisection charge U خرج چندقسمتی
negative charge U بار منفی
normal charge U خرج معمولی توپ
nuclear charge U بار هسته
nucleon charge U بار نوکلئون
officer in charge U افسر مسئول
plaster charge U خرج شراپنل
plaster charge U خرج انفجاری افشان
point charge U بار نقطهای
satchel charge U خرج خورجینی
residual charge U بار الکتریکی مانده
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge U خرج
propelling charge U خرج پرتاب
propellant charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
powder charge U خرج باروت
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
cratering charge U خرج تخریب
positive charge U بار مثبت
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
pole charge U خرج میلهای
pole charge U خرج دستکی
satchel charge U خرج کیسهای
density of charge U چگالی بار برقی
electric charge U بار الکتریکی
electric charge U بار برقی
electron charge U بار الکترون
electronic charge U بار بنیادین
equalizing charge U بار برابرکننده
explosive charge U خرج منفجره
explosive charge U خرج سوختار
extra charge U هزینه فوق العاده
formal charge U بار قراردادی
free of charge U رایگان
free of charge U معاف از حقوق گمرکی
free of charge U مجانی
effective charge U بار موثر
diamond charge U خرج چهارگوش
induced charge U بار القاء شده
impulse charge U نیروی محرکه اولیه
detonating charge U خرج منفجر کننده
detonating charge U چاشنی
detonation charge U خرج انفجار
impulse charge U خرج محرکه
ignition charge U خرج اشتعال
ignition charge U خرج احتراق
hard charge U بشدت و حداکثر سرعت راندن
handing charge U هزینه باربری
give in charge U تحویل پلیس دادن
give in charge U سپردن
furnace charge U شارژ کوره
detonation charge U خرج تلاش
diamond charge U خرج مربع شکل
full charge U خرج کامل توپ
section charge U خرج چند قسمتی
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
export charge U تعرفه صادرات
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery U باتری را بار کردن
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge U خرج تکمیلی
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge U خرج چسبنده
static charge U برق ساکن
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge U اعلام اتهامات
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spinning charge U بار چرخان
space charge U ناحیه بار فضا
space charge U بار پیرامونی
soaking charge U بار سولفات زدای
snow charge U بار برف
shaped charge U خرج مقعر
shaped charge U خرج گود
surface charge U بار سطحی
tapering charge U پر کردن شیبدار
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
community charge U گونهایمالیات
charge nurse U سر پرستار
charge hand U کارگر معمولی
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator U اندازهشارژ
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge U هزینه تلفن
section charge U خرج جزء جزء
charge daffaires U شارژدافر
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge account U حساب بدهی مشتری
bound charge U بار بسته
charge d'affaires U نایب سفارت
depth charge U خرج عمیق
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
bring a charge against someone U به کسی تهمت زدن
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
charge d'affaires U کاردار سفارت
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
bank charge U هزینههای بانکی
charge d'affaires U کاردار
charge density U چگالی بار
charge d'affaires U شارژ دافر
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge neutrality U خنثایی بار
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
coke per charge U ذغال کک شارژ
bursting charge U خرج منفجرکننده
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
condenser charge U بار خازن
carrying charge U هزینه حمل و نقل
bursting charge U بار انفجاری
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
charge and discharge U محل بارگیری و باراندازی
charge a sum to U مبلغی را به حساب .....گذاشتن
Recent search history Forum search
1طرح خدمت سربازی یا امریه به انگلیسی چی می شه؟
3service times
3service times
3service times
1to as
2obliged is an adjective but you translated as a verb
0It is seeking to increase its size, diversify its product or service, achieve economies of scale, reduce competition, or gain access to new customers or markets
0federal civil service
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com